ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره

بز بز قندی مامان مریمــ و بابا رهامـــ

◕‿◕ سکسکه ◕‿◕

سلام عشق مامان, عمر مامان, نفس مامان. خوبی خوشگل پسرم؟ مامانی الهی دردت به جونممممم. داری سکسکه میکنی این موقع شب. الهی فدای اون تکونای ریزت بشم من که با هر سکسکه میپری. آخیشششش تو که دل منو بردی نصفه شبی با این سکسکه طولانی. الهی من دور تو بگردم که امروز خسته شدی بس که با هم کار کردیم. تا عصرم زیاد تکون نخوردی. ولی وقتی بابا رهام اومد و شام خوردیم و یکم برای رفع خستگی رو تخت دراز کشیدم همش زیر دست بابایی وولی خوردی که بهش شکایت منو کنی که امروز با کارام اذیتت کردم. فدات بشم حسود خودم که این حسودیت به باباییت رفته امروز صبح تا من باباییتو بوس کردم قربون صدقش رفتم به من لگدی زدی که منم هستم. مامان منیژ...
18 اسفند 1390

◕‿◕ پسری صبوری کن فدات بشم! ◕‿◕

سلام شازده پسر من. خوبی فدات شم؟؟؟ ایلیای مامان امروز ٣٥ هفته شدیم با تاریخ پری. داره نزدیک میشه دیدنت. فقط ٣٣ روز مونده. ولی من دلم نمیخواد تورو با کسی قسمت بکنم. دلم میخواد فقط ماله خودم باشی. ولی از یه طرفم خسته شدم. حوصلم سر رفته. ٣شنبه هفته قبل بس که درد داشتم اورژانسی رفتم پیش دکترم. معاینه کرد و صدای قلب شما رو چک کرد. گفت مشکل خاصی نیست اگه تهوع داشتی بیا ممکنه اپاندیس باشه و هیوسین داد. همین که از مطب اومدیم بیرون شکمم سفت شد و کمی درد داشتم. اومدیم خونه شام خوردیم با بابایی و بعدم به کارا رسیدیم. ولی هر چی میگذشت درد من بیشتر میشد. دیگه به جایی کشید که بابایی با اژانس رفت هیوسین خرید اورد اونم ١ نصفه شب. ...
15 اسفند 1390
1